پژوهش مورد اشاره با تشبیه کولبر به اسطوره سیزیف کامو آغاز میشود، کولبر و سیزیف هردو محکومند تا ابدالدهر به بالا بردن سنگ/کالا به بالای کوه و سپس فرود امدن و انجام مجدد آن، کولبر/سیزیف در دیالکتیکی از هستی و نیستی، میان نمردن و مردن در راستای تلاشی ابدی و رنج آمیز به سر میبرد و به محض آنکه کولبر/سیزیف به پایین میآید هنگامهای از خوداگاهی تروماتیک که معطوف به وضعیتش میشود شکل میگیرد، از این رو مقاله پیش رو صرفاً به پرسش از شیوه برساخت کولبری نمیپردازد، بلکه درصدد است تا به عمیقترین لایههای تجربه کولبری و مرگ کولبر رسوخ کند تا بتواند آن نشانه-رخدادی که به مدد هزارتوی رسانه و به زبان رانسیری گفتمان توزیع صلاحیت /امر محسوس- نامحسوس اسطوره سازی و نهادینه شده است رسوخ کند، تا شاید هزارتویی که لابه لای آن را کلیشههایی همچون فرهنگ محلی مانع توسعه،
تعصب قومی، گرایش ذاتی به کولبری و دوالیته امنیت/عدم امکان سرمایه گذاری، حول کولبری و مرزنشینان شکل گرفتهاند و مناسبات گفتمانی موجود را بازتولید میکنند، را با خوانش واسازانه دریدایی سرنگون کند، که نه فقط امکانی فراهم کند تا سوژه کولبر را از زائده شهری، طردشدگی و تقلیلش به حیات حیوانی، به حیطه دموس و شهروندی برگرداند بلکه تمام مناسبات اقتصاد-سیاسی حاکم بر مناطق مرزی و حاشیهنشین را که کولبری محصول آن است به تعبیر لوکاچ در پس عینیتسازیهای کاذب قرار گرفتهاند را افشا کند، بنابراین برای این کار به وضعیت عمیق تجربه کولبری از هستی و نیستی، از زندگی و مرگ، سرک میکشد، چراکه به مدد لاپوشانی اقتصاد سیاسی حاکم بر مناطق حاشیه، کولبر و مرگ کولبر در وهله اول ابژه سازی، و در وهله دوم طبیعی سازی و در نهایت مرگ کولبر زیل عناوین هزینه امنیت، تجارت/امنیت و تمایل فردی به زیاده خواهی و… همچون سوژه خطرناک، ناانسان، بیاخلاق، زائده حیات، قاچاقچی و ترحمناپذیر تعریف و عادیسازی میشود، از این رو مقاله پیش رو جهت توصیف عمق واقعیت زندگی کولبر، علاوه بر مصاحبه با چندین کولبر، مقولات هستهای، اصلی و فرعی را مفهومبندی میکند: مقوله هستهای تجربه دائمی مواجهه با مرگ، و سه مقوله اصلی سیطره کابوس مرگ بر حیات اجتماعی کولبر، طرد تمام عیار از قلمرو امور انسانی، تبدیل شدن به شیء و امری خارج از قلمرو اخلاقی که هرکدام شامل مقولههای اصلی و فرعی مثلاً: (تنهایی دم مرگ،معلق میان هستی و نیستی)، (بیسهم، زائد و طردشده از قلمروی شهروندی، قربانی سلسله مراتب امر محسوس)، و (هبوط به ساحت حیوانی/زوال اخلاقی مسئولیت دیگری در قبال کولبر ) میشوند که برای تبیین نیز از انگارههای نظری تقلیل و تعمیم ناپذیری دیگری و اخلاق و مسئولیت پیشینی و ماقبل تامل سوژه با دیگری لویناس، روشنگری ثانوی و اسطوره-شخصیت زدایی از مرگ گادامر، تاناتوس و اروس فروید و نظریه سیاست و دموکراسی رانسیر بهره میگیرد، از نگاه رانسیری سیاست به مثابه توزیع امر محسوس و نامحسوس (چه کسی دیده شود و چه کسی نه) و دموکراسی به مثابه گسست از سیاست آرخه است(تحمیل فرادست معین به فرودست معین یا صلاحیت سالاری فرادستانه)، گسستی که صلاحیت ناپذیرها (مطرودین اجتماعی نظیر کولبر که از حق حیات، اخلاقی و انسانی دموس و شهروندی خلع شدهاند و همچون موجوداتی زائد، زیاده خواه، قاچاقچی و … ساقط شدهاند) حکمرانی میکنند، به عبارتی دموکراسی به مثابه صلاحیت حکمرانی عدم صلاحیت دارها گسست سیاست توزیع موضع حکمران و محکوم یا حکمرانیِ براساس صلاحیت استعدادهای خاص در تقابل با سیاست پلیسی که مشخص میکند چه کسانی رویت شوند و چه کسانی نه، چه کسانی شنیده شوند و چه کسانی نه و در کل چه کسانی حساب شوند و چه کسانی نه، چه کسانی سخن میگویند و چه کسانی صرفاً اه و نالهای خشمگین از گرسنگی و طرد سر میدهند؟پرسش اساسی مقاله این است که چگونه با واسازی اسطوره رخداد-نشانه کولبر که
حاصل همین نظام توزیع پلیسی و رسانهای است، میتوان موجودیت انسانی کولبر را به
او برگرداند؟ و رویت شود؟
بە عبارتی مرگ کولبر چگونه میتواند به مثابه سیاست رادیکال، ساختار حکمرانی
مبتنی بر صلاحیت و سیاست آرخه افلاطونی که مبتنی بر دوگرایی های زئوس/سیزیف-کولبر،
صلاحیت دار/عدم صلاحیت دار، فرادست/فرودست مطرود، است را افشا کند؟
ساختاری که در عوض مرگ کولبر را همچون هستیاش رویت ناپذیر، و یا رویت پذیر
مشروع به حاشیه میراند:ناچیز انگاری واقعه و مقصرتراشی و نقد خود توجیه-گر، “اگر
چنین و چنان نمیکرد، الان زنده بود” از سوی دیگر با توسل به انگاره نظری هستی و
مسئولیت سوژه در ارتباط با دیگری، میپرسد دیگری کولبر، آیا توانسته است مسئولیتش
در قبال عدم مرگ دیگری را ایفا کند؟
از قدیم گفتهاند که رنج را به دوش میکشند و چه زیبا گفتهاند. گویی این مثل
را در باب مردمانی گفتهاند که برای نان جان را به کف نهادهاند و بهاصطلاح
کولبری میکنند. دیرزمانی است که در کوههای بلند و درراههای سنگلاخی کوههای
کردستان کولبرها برای هموار کردن زندگی به بیراهها میروند. کولهبار کولبری
خستگی، دوری از خانواده، کوفتگی بدن، فشار بر گوشت و پوستواستخوان و درنهایت مرگ
است. زیست مشقت باری که نه بهدلخواه بلکه جبر شرایط اقتصادی است. عوارض و عواقب
کولبری تنها متوجه کولبرها نیست و خانواده و جامعه هم از آن متضرر میشوند.
پیامدهای کولبری را نمیتوان در چند خط جای داد. معالوصف مواردی به این شرح قابلذکرند.
آسیب شدید به ستون فقرات و اندام کارشناسان معتقدند که مردان در شرایط بهینه (وزن، سن و مسافت مناسب) حداکثر میتوانند
۲۳ کیلوگرم وزن را در مسافت نهچندان دور حمل کنند.
این در حالی است که بیشتر کولبران ۳۰ تا ۵۰ کیلو بار را در مسافت بسیار طولانی
و کوهستانی- با سراشیبی و سرازیری زیاد و خستهکننده که شایعترین و بیشترین آسیب
را به ستون فقرات وارد میکند – حمل میکنند. بر این اساس جابهجایی و حمل بارهای
سنگینی که کولبران به شکل غیر صحیح آن را حمل میکنند فشار زیادی بر کمر و مهرهها
آورده و موجب ابتلا به دیسک کمر میشود. کارشناسان افراد را از بلند کردن اجسام
سنگین آنهم در مسافتهای طولانی -که بهشدت آسیبزننده است- بر حذر میدارند. حتی
شیوه بلند کردن اجسام سنگین راه رفتن و نشستن با اجسام به شیوهای خاص است. بهطوریکه
در هنگام بلند کردن اجسام سنگین باید ابتدا به آن نزدیک وهم زمان با بلند شدن از
روی زمین وسیله را بلند کرد تا فشار زیادی به ستون فقرات وارد نشود. فارغ از وزن
بار، مسافت و شرایط، کولبران حتی این اصول اولیهای که ضامن سلامتی است را رعایت
نمیکنند.
مصرف بیرویه دارو و
قرصهای غیرمجاز مخدرهایی مانند
ترامادول، خاصیت ضد درد دارند. مصرف بیرویه و طولانیمدت این دارو افراد را در
معرض خطر اعتیاد قرار میدهد. بسیاری از کولبران از عواقب این دارو آگاهی کافی
ندارند.
استفاده از این دارو و داروهای نیروزا، توهم آفرین و دیگر مواد مخدر شیمیایی و
سنتی ازجمله راهکارهای پیش روی کولبران برای کاهش درد و خستگی و تحمل فشار و
سنگینی بارهایی است که به دوش میکشند.
خطر پرت شدن از کوه و صخرهها مسیرهایی که کولبران بارها را جابهجا میکنند
مسیر سنگلاخی و کوهستانی است که احتمال پرت شدن و وارد شدن آسیب و جراحات به اندامها
و علیالخصوص جمجمه و ستون فقرات زیاد است. ازاینرو کشته و زخمی شدن کولبران امری
شایع است.
جا ماندن در و گمشدن در مسیرهایی کوهستانی در شبهنگام و خطرات حیوانات وحشی
هم ازجمله مسائل تردد در مسیرهای ناهموار کوهستانی است.
کولبری کودکان پدیده کودکان کار از
معضلات گریبان گیر در همه جوامع است اما به کار واداشتن کودکان کار در کاری همچون
کولبری نهتنها توجیه اقتصادی ندارد بلکه خسارات آن جبرانناپذیر است. فقر اقتصادی
و سفره خالی بعضی از خانوادهها، آنها را بر آن داشته تا کودکان را به کولبری
بگمارند. کودکان کولبر عمدتاً درس را وانهاده و ترک تحصیل میکنند. علاوه بر
کودکان کولبر، آنچه شاید به همان اندازه دردناک است کولبری مردان کهنسال است.
کهنسالانی که به اصطلاح بازنشسته روزگارند و باید در کنار جوی بنشینند و گذر
عمر ببینند در مسیرهایی کولبری میکنند که مسیر مرگ است.